خود خود خودم

من تو این وبلاگ خود خود خودم هستم. می خواهم دغدغه هایم و احساساتم را بی واسطه بیان کنم

خود خود خودم

من تو این وبلاگ خود خود خودم هستم. می خواهم دغدغه هایم و احساساتم را بی واسطه بیان کنم

خودم

گاهی وقتها آدم وقتی به موضوعاتی فکر می کنه یا آدم هایی رو میبینه که تو موقعیت های تقریبا یکسان،تصمیمات یا کاراشون خیلی با آدم فرق می کنه، به خودش یا اهدافش شک که نه با دید دیگه ای نگاه می کنه که نکنه من دارم یه جاهایی مسیر زندگیمو (تو تمام ابعاد) اشتباه میرم (البته مطمئنا کسی نمی تونه ادعا کنه که تمام حرکاتش تو زندگیش درسته ولی اون برآینده مهمه). بعدش که کمی (فقط کمی) فکر می کنه میبینه نه بابا، اتفاقا خودش داره کار درستو انجام می ده. حالا شاید یه جاهایی کم گذاشته و به یه چیزایی بیشتر بها داده ولی اینها قابل جبرانند. اتفاقا اون آدم هان که دارن اشتباه می کنند و دیر یا زود متوجه می شن، تازه ممکنه خسارت زیادی بابت دیر فهمیدنشون بدن. ولی من اگر هم یه جاهایی ضرر می کنم اولا قابل جبرانه دوما نسبت به چیزایی که بدست می آورم قابل صرفنظره. 

دقیقا از اسفند پارسال که با یکی از دوستهای قدیمیم (ر-ک) که کارشم تو زمینه تخصصیش خیلی درسته و خیلی موفقه، قرار گذاشتیم که بیشتر فلسفه بخونیم، جدا حس می کنم که دید بهتری نسبت به مسائل دور و برم پیدا کردم و حتی بیشتر از زندگیم لذت می برم. قبلا گاهگاهی تو یه شرایطی افسرده می شدم ولی الان خیلی کمتر شده.  

فقط امیدوارم کارهای درسیم خیلی بهتر و زودتر پیش بره و از این موقعیت خلاص شم بتونم راحتتر و بهتر برای آیندم تصمیم بگیرم. فعلا که خیلی دوست دارم برای ادامه کارهای درسی و علمیم برم اونور. می دونم که باید دور و برمو خلوتتر کنم. انگیزه تحقیقاتیم سه چهار سال پیش خیلی بیشتر بود. یادمه جدا با درس خوندن و مقاله دادن زندگی می کردم. خیلی هم جهش خیره کننده ای داشتم. الان چند وقته آهنگم کندتر شده. قبلا موقعیت هایی اونور برام پیش اومد که چندتاش خیلی هم جدی بود ولی بواسطه درگیریم تو این دوره نتونستم برم. ولی فکر کنم اگه جدا اقدام کرده بودم و بی خیاله اینجا می شدم بهتر بود. یکی از استادامم هی بهم می گفت برم ها. بیچاره گفت هر کاری هم از دستش بیاد برام انجام میده. واقعا هم میداد. البته الانم بخوام میده ولی باید این دوره تموم شه. (ا-خ) را اون فرستاد رفت. تازه من خیلی اعتبارم پیشش بیشتره. فقط حدود 10 تا مقاله باهاش دادم و 3-4 پروژه براش انجام دادم. استاد راهنمام هم نبوده. البته نمیشم خیلی راحت قضاوت کرد. شایدم کارم درست بوده و بعدا برم بهتر باشه، درست نمی دونم. فقط امیدوارم خدا باز هم کمکم کنه.   

نظرات 1 + ارسال نظر
ایده دوشنبه 20 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:09 ق.ظ

با حرفتون موافقم به ظرطی که دیگه درستی کارمون رو در همه چیز تعمیم ندیم... یعنی باعث نشه کم کم یادمون بره باید یه ارزیابی هم انجام بدیم راجع به کارهای که میکنیم. من برعکس شما زیاد با فلسفه جور نیستم. هر وخ یه ذره وارد این وادی شدم شاهد یه زمین لرزه ۸ ریشتری بودم که بدجور لرزونده!
بابا شما خیلی کار درسیتون درسته ها!!! من تو عمرم یه مقاله بیشتر ندادم اونم چون مجبور بودم برای دفاع از تزم لازم بود!
ولی تجربه اقدام برای خارج رو دارم و به دلایلی موقع رفتن زدم زیرش. البته پشیمونم نیستم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد