خود خود خودم

من تو این وبلاگ خود خود خودم هستم. می خواهم دغدغه هایم و احساساتم را بی واسطه بیان کنم

خود خود خودم

من تو این وبلاگ خود خود خودم هستم. می خواهم دغدغه هایم و احساساتم را بی واسطه بیان کنم

کودکی

بعضی مواقع دلم برای کودکیم خیلی تنگ میشه. 

کودکی دوران خیلی خیلی خوبیه. دنیای کشف ناشناخته ها، جستجو، صداقت و آرزوهای بزرگ. 

همه چیز برات رنگ و بوی دیگری داره. تو ذهنت توانایی انجام هر کاری را داری. 

کودکی دنیای آرزوهای بزرگ در سرهای کوچک است و بزرگسالی دنیای آرزوهای کوچک در سر های بزرگ. 

یادش بخیر 

پیوستگی

هر تفکری در زمان حال ریشه و پیوندی با گذشته دارد.

بی حوصله

خیلی بی حوصلم!!!! پسیو پسیو

گاهی احساس میکنم همونطور که فصل های سال دوره ایند، خوشی ها و بدبیاری های منم دوره ایند. احساس می کنم دوره بدبیاریای امسالم کم کم داره شروع میشه. فقط خدا کنه که یک احساس لحظه ای باشه. خدا کنه. 

اصلا امروز حالم خوب نیست. بر عکس دیشب که برام فوق العاده بود و خیلی بهم خوش گذشت. 

کلا امروز تعطیلم.

از کسانی که خیلی راحت احاساتشونو بیرون میریزن و در طی چند دیدار عاشق طرف میشن بدون اینکه عشق قبلیشون هنوز از یادشون نرفته خوشم نمی یاد. اصلا اسم این حالت عشق نیست که. 

از اینکه تو جمع دوستانه دو نفر بیش از حد ابراز عشق می کنند و جالب آنکه از قبل هم معلومه این به اصطلاح عشق سرانجامی نداره ( بواسطه تجربیات و مشاهدات قبلیت از اون دو نفر) چندشم میشه.

اکثر مردم عوضیند. فقط برای بعضیاشون موقعیتش جور نمیشه. خسته شدم خدایا. چرا بعضی از اطرافیان و دوستام موقعیتمو درک نمی کنند و توقعات بیجایی ازم دارند. من بزرگترین عیبم اینه که راحت نمی تونم به کسانی که خاطرات خوبی باهاشون دارم نه بگم. وقتی هم میگم دلم می سوزه و عذاب وجدان میگیرم. نمی دونم چرا من هیچ وقت از کسی توقعی ندارم و اگر هم طرف برام کاری که باید میکرده نکرده باشم به دل نمی گیرم چون هیچ وقت اصلا بهش رو نمی زنم. تازه زمانی که چیزی رو هم از کسی بخوام رک بهش میگم می تونه اون کار انجام نده تا طرفو تو رودربایستی نندازم. 

نمی دونم جدیدا رسم دنیا عوض شده؟ 

قدیما رسم بود یکی را خونشون مهمونی دعوت می کردند طرف یا میومد یا نمی اومد. حالا طرف خودشو دعوت می کنه بدون اینکه ازت بپرسه کخ اصلا تو کاری داری یا نه!!! 

حالا اگر کار نداشتی خب خودتم خوشت میاد که مهمون داشته باشی ولی حالا فرض کن کلی کار داری، یکسری کاراتم گیر کرده اعصابتم خورده، دلتم می خواد دو سه روزی تنها باشی، حالا طرف خودش بخواد خودشو دعوت کنه نه را هم که بگی ناراحت میشه. 

سنتوری

داریوش مهرجویی کارگردان ایرانی مورد علاقمه. بعدشم مخملباف و جعفر پناهی و... 

از نظر من سنتوری و هامون بهترین فیلم های مهرجویی و سینمای ایران هستند. 

این همه دم از سینمای ملی می زنند اونوقت اون بلا رو سر سنتوری که بهترین فیلم از منظر سینمای ملی هستش می آورند. بماند... 

موسیقی سنتوری فوق العادس فوق العاده. من این فیلمو چهار بار دیدم ولی با این همه هر وقت خود فیلمشو میبینم یا موسیقیشو می شنوم برام تازگی داره. ترکیب سنتور و آهنگسازی اردوان کامکار با صدای چاوشی با ترانه های فوق العادش واقعا بی نظیره. بی نظیر. 

اگه موسیقی پاپ بعد از انقلاب که توش خواننده های خنثی و بی خودی هم خیلی زیاد داره یه فایده داشته باشه، اون ظهور استعدادی مثل محسن چاووشیه که با سنتوری مهرجویی همیشه در خاطرات می مونه.

گشاده دستی

طبیعت ذاتا گشاده دسته. می دونی تا بحال چقدر موجود زنده بدنیا آمده و از منابع طبیعی کره زمین استفاده کرده و سرانجام مرده. تازه تو بعضی موجودات در هر بار تزویج نر و ماده صدها بچه بدنیا می آیند که فقط چند تاشون زنده می مونند. از طرفی هر موجود زنده ای اگه قرار باشه فقط یک خاصیت داشته باشه اونم اینه که با مرگش جسدش به طبیعت میره و جزو چرخه حیات به هر نحوی قرار میگیره. این ویژگی در تمام موجودات زنده مشترکه. 

شانس

به نظر من بزرگترین شانس افراد در طی زندگی، وقوع ناملایمات و شکست های خفیف برای آنان است. چه در اینصورت آمادگی غلبه بر مشکلات بزرگ را پیدا کرده و بارها و بارها به نقد خود و شناخت درون خویش می پردازند. در اینصورت است که پیروزی های بزرگ از راه می رسند.

رسالت

نمی دانم چرا بیشتر آدم هایی که یک ذره مطالعه کردند، تاکید می کنم یک ذره، برای خودشان رسالت قائلند. اصلا کاری به نوع و خط فکری آنها هم ندارم. چون معمولا در هر دارودسته ای پیدا می شوند. نکته اینجاست که همیشه افراد شیاد و زیرک هم از همین انواع رسالتهای این جور آدم ها سواستفاده می کنند و قومی را به تباهی می کشند.  

رسالت آدم های بی مطالعه و بدون خرد هم مشخص است: 

خوردن، خوابیدن، چریدن و تلف کردن منابع طبیعی و انرژی!!!!

حماقت

احمق ترین آدم ها کسانی هستند که معتقدند در طی زندگیشون هیچ تغییری نکردند و به این امر هم افتخار می کنند. 

اصلا انسان برای تغییر بوجود آمده. انسان نه تنها می تونه خودش تغییر کنه بلکه می تونه اطرافش را هم تغییر بده، این یکی از مهمترین رسالت هر آدمیه.  

حالا فکر کن ببین جمله حرف مرد یکیه چقدر احمقانه است که متاسفانه خیلی ها بهش افتخار می کنند. این تهی مغزان نمی فهمند که هر آن ممکنه تغییرات فکری عمده ای در جهت تکامل آدمی در ذهنش پیش بیاد که دیگر این جمله را بی معنا می کند. 

زندگی...

بهترین حالت در زندگی اینه که آدم بتونه داستان زندگیشو خودش بنویسه. ولی خوب، نویسنده خوبی بودن خودش یک هنره، باید ادبیات، فلسفه، ریاضیات، منطق، جامعه شناسی و خیلی چیزهای دیگه رو و از همه مهمتر اصل زندگی کردن را بدونی تا بتونی نویسنده خوبی بشی. تازه بعدش معلوم نیست کسی از داستان زندگیت خوشش بیاد، چون معمولا در هر دوره ای تعداد عوام خیلی بیشتر از خواص است. با این حال اونچه مهمه اینه که سالها بعد از مرگت، داستان زندگیت بتونه حداقل یک نفر، تاکید میکنم حداقل یک نفر را به زندگی امیدوار کنه، این خیلی مهمه.  

 

پ.ن. منظور از عوام و خواص اصلا معنای مصطلحش نیست، بلکه منظور کسانی هستند که تو رو درک می کنند یا نه که البته فکر کنم همیشه تعداد اندکی هستند که آدم را می تونند درک کنند.

زندگی...

گاهی دوست دارم برم تو قصه ها زندگی کنم. مثلا یکی از شخصیتهای رمانهای داستایوسکی بشم. مخصوصا اینکه اون داستان را خونده باشم. تکلیفت با خودت معلومه. نویسنده تکلیف خودش و خودت را با خودت و دیگر شخصیت های پیرامونت مشخص کرده. دیگه راحتی.  

فکر کنم زندگی تو قصه ها بیشترش بهتر و شیرینتر از زندگی واقعیه. تازه بعضی شخصیتهای داستانی هستند که قرنهای متمادی به نوعی زنده هستند و انسانهای زیادی با آنها زندگی می کنند ولی بیشتر ما آدمها با مرگمون بعد از چند سالی از یادها میریم.  

حالا من نمی دونم تو زندگی واقعیمون، نویسنده داستانمون واقعا خودمون هستیم، جبر طبیعی حاکم بر زندگیمون هست یا خدا. فقط اینو می دونم که هر کی نویسنده باشه این خودمون هستیم که گاهی صفحه داستانمون را خط خطی می کنیم.

ظلم

دقت کردی در هر دوره ای همیشه یک عده ظالم وجود داره و یک عده مظلوم. گاهی هم بر اثر اتفاقی جای این دو گروه عوض میشه. اما اون چیزی که در این بین ثابت می مونه خود ظلم هستش.

خاطره (۲)

خاطرات فردی، گروهی یا ملی یکی از بزرگترین موانع در برابر بی هویتی یا تغییر هویت انسانهاست. دیکتاتورها همیشه در پی زدودن خاطرات شخصی، گروهی و ملی انسانها و جایگزینی یا تحریف آنها مطابق میل خود هستند. در این صورت است که خاطرات، علایق و سلیقه های انسان، همان میل و اراده دیکتاتور شده و او قادر است هر دروغی را براحتی در ذهن ها فرو کند. در این حال جامعه دچار بی هویتی، سرگردانی و اضمحلال شده و هر یاوه ای رنگ حقیقت به خود می گیرد. اینچنین است که از اسطوره ها، متفکران و قهرمانان ملی و قومی که در خاطرات ملت خود جای دارند هویت زدایی شده و اینان کم کم به شکل و شمایل دیکتاتور حاکم در می آیند و چنین است آغاز فروپاشی یک قوم یا ملت. 

خاطره (۱)

بعضی خاطره ها کاملا خصوصی هستند. شخصی شخصی. ممکنه تا ابد در دل و ذهن دارنده اش بماند و هرگز برای کسی بازگو نشود. این خاطرات قسمتی از هویت و فردیت آن آدم را می سازند و به اصطلاح یک استقلال شخصیتی برای آن فرد ایجاد می کنند. 

بعضی خاطرات بین تعداد محدودی آدم مشترک هستند. هر چقدر تعداد این خاطره ها در بین آن جمع بیشتر شود رابطه آنها مستحکمتر می شود و آن گروه دارای هویت گروهی و جمعی مشترکی می شوند. 

تعدادی از خاطره ها در روح و ذهن یک ملت جای دارند. این خاطرات هویت ملی یا جمعی آن قوم یا ملت را می سازند و به نوعی میزان آنها بیانگر تداوم روح جمعی آن ملت و تاریخ ملی انها می باشد.  

امید (۲)

ایوان کلیما: 

امید توانایی انسان در متصور شدن خودش در شرایطی متفاوت با وضعیت موجود اوست.

عقل

عقل مهمترین ابزار آدمی است که آفرینش در اختیار وی قرار داده است. با عقل می توان بر تاریکیهای زندگی بشر فائق آمد و حقیقت زندگی را از میان ابتذال، جعل و دروغ بازیافت. خرد، فلسفه بودن آدمی است و انسان بی خرد، حیوانی بیش نیست. 

وارث

تا به حال فکر کردی یک انسان تا چه میزان وارث و حامل اشتباهات پیشینیان خود می باشد.

عدالت (1)

بعضی وقتها معنای عدالت را اصلا نمی فهمم. اصلا. 

اینو می دونم که تا وقتی انسان و غرایز طبیعی و غیر طبیعی اون وجود داره، عدالت هیچ معنایی نمی تواند داشته باشد.