گاهی دوست دارم برم تو قصه ها زندگی کنم. مثلا یکی از شخصیتهای رمانهای داستایوسکی بشم. مخصوصا اینکه اون داستان را خونده باشم. تکلیفت با خودت معلومه. نویسنده تکلیف خودش و خودت را با خودت و دیگر شخصیت های پیرامونت مشخص کرده. دیگه راحتی.
فکر کنم زندگی تو قصه ها بیشترش بهتر و شیرینتر از زندگی واقعیه. تازه بعضی شخصیتهای داستانی هستند که قرنهای متمادی به نوعی زنده هستند و انسانهای زیادی با آنها زندگی می کنند ولی بیشتر ما آدمها با مرگمون بعد از چند سالی از یادها میریم.
حالا من نمی دونم تو زندگی واقعیمون، نویسنده داستانمون واقعا خودمون هستیم، جبر طبیعی حاکم بر زندگیمون هست یا خدا. فقط اینو می دونم که هر کی نویسنده باشه این خودمون هستیم که گاهی صفحه داستانمون را خط خطی می کنیم.
سلام دوست عزیز
سایت بسیار قشنگ،جذاب وپرمحتوایی دارید.ما نیز فرومی
علمی ، تخصصی و عمومی، با نام انجمن پارسیان را برای تمام ایرانیان عزیز راه اندازی کردیم.
خوشحال می شویم به جمع دوستانه ما بپیوندید .
می توانید از مدیر کل سایت، مدیریت انجمنی را درخواست کنید.
مایه مباهات است دوستان و مدیران لایقی مانند شما در جمع ما باشند.
منتظر حضور سبز شما هستم. موفق باشید.
http://parsianforum.com
وای عجب خواسته ای... چقدر آدمها با هم فرق میکنن... من حاضر نیستم هنرپیشه نقشی باشم که کسی جایی تمامش کرده...
ارادهی ما آدمها توی این دنیا به ارادهی خداوند پیشی میگیره :)
من آدم اصولن judgmental ای هستم... طبیعیه که یه چیزایی تو ذهنم شکل گرفته باشه از فکری که پشت این نوشته هاست. این پستتون یه جوری بود... همینقدر بگم که انتظارشو نداشتم از اون شخصیتی که از شما در ذهنم شکل گرفته بود. البته این انتظار نداشتن مثبت یا منفی نیست. فقط بحث تفاوتهاست