خود خود خودم

من تو این وبلاگ خود خود خودم هستم. می خواهم دغدغه هایم و احساساتم را بی واسطه بیان کنم

خود خود خودم

من تو این وبلاگ خود خود خودم هستم. می خواهم دغدغه هایم و احساساتم را بی واسطه بیان کنم

بد فهمی تاریخ یا غرض

اینروزها به دلایلی که هممون هم میدونیم یک عده ای ضد مذهب شدن، تاکید می کنم ضد مذهب و دسته وسیعی از این عده خیلی روی تاریخ ایران قبل از اسلام مانور میدن و معتقدن اگر اعراب به ایران حمله نمی کردن یا اگر دینمون زرتشت می موند و.... الان چنین بودیم یا چنان.  

در ابتدا من بگم که من کاملا به تاریخ کشورم در دوران قبل از اسلام افتخار میکنم و اتفاقا معتقدم که باید بیشتر در این زمینه مانور داد و تحقیق کرد. ولی بازهم معتقدم این امر مانع از نقد آن دوره نمیشه و اگه حکومتهای اون دوران هم سقوط کردن حتما دلایل جامعه شناختی و تاریخی برای اون سقوطها وجود دارد و طبعا نقاط ضعفی هم بوده که به این امر دچار شدن. 

نمونه بارزش همین حکومت ساسانیان هست که اتفاقا در مقاطعی از آن دوران ایران در اوج شکوه و عظمت و اقتدار سیاسی، علمی، هنری و فرهنگی و...بوده ولی این دلیل نمیشه که قساوت ها، خونریزی ها و جنایاتی که در اون دوران اتفاق افتاده رو نادیده بگیریم.  

کسانی که مرتب میگن اگه اعراب حمله نمی کردن چنین میشد و چنان انگار یادشون رفته در آخر دوران ساسانی ظرف 10-15 سال در ایران حدود 10 پادشاه عوض شد و مرتب پادشاهان به دست همدیگه به قتل می رسیدند. پسر خسروپرویز پدر رو کشت، خود خسروپرویز دو تا داییش رو که در رسیدن به حکومت بهش کمک کردن کشت، یکی از پادشاهان زن ایران به دست رستم فرخزاد کور و سپس کشته شد. چند بار قیام علیه حکومت شکل گرفت از مانی و مزدک بگیر تا برزویه و... 

نظام طبقاتی وجود داشت، در اواخر این دوران دین زرتشت کاملا در خدمت سیاست قرار گرفته بود و از حالت معنویش خارج میشد و...  

از نظر جامعه شناختی اگر اعراب هم حمله نمی کردن این نظام بالاخره از درون از هم می پاشید، حمله اعراب فقط این فروپاشی رو سریعتر کرد. جالبه که در تاریخ اومده بسیاری از فرمانروایان ایالات و زمینداران بزرگ با اعراب به توافق رسیدن که با دادن جزیه قدرتشونو حفظ کنن و بدین طریق به یزدگرد سوم خیانت کردن که البته اونا هم پارسی بودن و.... 

البته بخشی از ایران هم دلیرانه مقاومت کرد و متاسفانه به بدترین وضعی کشته شدند. 

بماند.... 

بعد از حمله اعراب هم بعد از حدود دو قرن که مدت زمان تطبیق ایرانیان با وضع جدید بود (در همین دوران هم در اصل ایرانیان سیستم حکومتی بنی عباس را سامان دهی و اداره می کردن) دوباره ایرانیان قدرت خودشونو بازیافتن و دین جدید رو با فرهنگ خودشون تطبیق دادن .... 

 بهتره اگه می خوایم تاریخ رو تحلیل کنیم پیوستگی اونو در نظر بگیریم و از نگاه یکطرفه اجتناب کنیم. بعد از اسلام هم ایرانیان در دورانهایی پیشرفتهای خیره کننده ای داشتن که این نشون میده دین جدید مانعی برای پیشرفت اونها نبوده حالا اگه در مقاطعی افت داشتیم (که من هم موافقم در جاهایی مذهب رسمی و حاکم هم در اون نقش داشته) چه در قبل و چه در بعد از اسلام نباید همشو به یک عامل تقلیل داد بلکه باید واقع بینانه دنبال عواملش گشت..... 

خلاصه کلام: با حمله یکجانبه به دین هیچ اصلاحی صورت نمی گیره و این دقیقا همون کاریه که متحجرین و خشک اندیش ها با حمله به دگراندیش ها صورت میدن.

تاریخ

از دیرباز در ایران دو نهاد قدرتمند و ذی نفوذ وجود داشته اند: 1- نهاد سلطنت که قدرت مادی و سیاسی داشته و 2- نهاد مذهب که از قدرت معنوی و نفوذ سیاسی برخوردار بوده. این مساله شامل هم قبل از اسلام میشه و هم بعد از اسلام.  

با ورود مدرنیته به ایران هر دو این نهادها دستخوش تغییراتی میشن. حکومت صفوی نمونه بارز تعامل این دو نهاد با همدیگه هستش. نگاهی به تاریخ 150 سال اخیر نشون میده که بعد از انقلاب مشروطه نهاد سلطنت به تدریج ضعیف میشه و مشروعیت خودشو در بین مردم از دست میده بطوریکه 4 پادشاه آخر ایران هیچ کدوم هنگام مرگ شاه نبودن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 

در واقع انقلاب مشروطیت از نهاد سلطنت مشروعیت زدایی کرد و بعلاوه نهاد مذهب رو هم از سلطنت جدا کرد بطوریکه در دوره پهلوی  دیگه قدرت مشروعیت خودش رو از دین و مذهب نمی گرفت و همین خلا هم باعث شد پهلوی ها بیشتر به سمت قدرت های خارجی متمایل بشن. بعد از انقلاب هم نهاد سلطنت به کلی نابود شد و این تنها نهاد مذهب و دین بود که عملا هم قدرت مادی و هم معنوی رو به دست گرفت. وقایع اخیر داره نشون میده که ممکنه در آینده این نهاد هم نفوذ خودشو از دست بده و اونوقت هست که دیگه ایران به معنای واقعی کلمه از سنت فاصله میگیره و.....

زن

بارها گفتم که بهترین راه برای بی هویت کردن یک ملت، تحریف یا به فراموشی سپردن تاریخ یک ملته. ملتی که تاریخ خودشو درست ندونه به راحتی دچار بی هویتی و در نهایت اضمحلال فرهنگی میشه. جالب اینه که بعضی کشورها که قدمتشون به سیصد چهارصد سال هم نمیرسه برای خودشون تاریخ می سازن، جعل میکنن یا اون چیزی رو که دارن بزرگ می کنن ولی ملت ما با این همه قدمت و تنوع در تاریخش متاسفانه بدیهی ترین وقایع تاریخ خودشم در بهترین حالت  فراموش می کنه و در بدترین حالت منکوب می کنه.  

این همه دم از حقوق زن میزنن حتی گروه به اصطلاح روشنفکر ما و بعضی ها هم معتقدن که ما باید حقوق زن رو از غرب بگیریم و... ولی از بیان این حقیقت که در ایران 3 زن پادشاه داشتیم عاجزند. یا نمی دونن یا غرضی دارن. به هر حال، ما قبل از اسلام در دوره ساسانیان دو پادشاه زن به نام های پوراندخت و آذرمیدخت داشتیم. جالبتر اینکه بعد از اسلام هم در دوره آل بویه شیرین ملقب به ام رستم پادشاه سلسله آل بویه بوده. آل بویه هم از سلسله های کاملا ایرانی و شیعه بوده، حالا کی میگه که دین با حقوق زن جور در نمی یادو یا اینکه ما بعد از اسلام افت فرهنگی کردیم و... 

سوال اصلی اینه که کدوم قرائت از دین؟ قرائت اصولیون و متحجران یا قرائت اخباریون و سکولارهای مذهبی؟   

فقط متاسفم برای کشورم که هم مذهبیونش و هم روشنفکران مذهبی و عرفی اون یا تاریخشو درست نمی دونن یا نمیخوان درست بیان کنن. 

و متاسفترم برای ملتی که خودش در زمانی که دنیا هیچ حقی برای زنان قائل نبوده سه پادشاه زن داشته ولی الان مساله حقوق زن براش چالش شده.