هانا آرنت فیلسوف و متفکر آلمانی یهودیه که در سال ۱۹۰۶ در هانوفر آلمان به دنیا آمد و در سال ۱۹۷۵ درگذشت. بعضی جملاتش خیلی قشنگه:
(هدف جنبش توتالیتری سازمان دادن تعداد هر چه بیشتری از مردم در چارچوب نظام توتالیتری و به حرکت درآوردن آنها و در صحنه نگه داشتن آنهاست، هدفی سیاسی که بتواند هدف چنین جنبشی باشد اصلا در کار نیست))
((گویی پایداری جهان در دوام هنر به شفافیت می رسد، و دلشوره جاودانگی، نه جاودانگی روح یا زندگی، بلکه جاودانگی چیزی غیر فانی اما مخلوق دستان فانی، به شکلی محوس حی و حاضر شده است تا بدرخشد و دیده شود،طنین افکند و شنیده شود، گفته شود و خوانده شود))
((کارکرد قلمرو عمومی این است که حوزه بروز باشد و بر زندگی بشری پرتو افکند. ظلمت زمانی فرا می رسد که (تناقض حرف و عمل) و (دولت پنهان) این پرتو را خاموش می کند، زمانی که گفتار فاش نمی کند بلکه جارو می کند و زیر فرش پنهان می دارد، زمانی که پند و اندرزهای اخلاقی و غیره، به بهانه حفظ حقایق کهن، هر حقیقتی را بی معنا و مبتذل می کند))
برگرفته از: فلسفه هانا آرنت، نوشته: پاتریشیا آلتنبرند، ترجمه: خشایار دیهیمی.
2 روزه مغزم توی مرخصیه. نمی خوام به هیچ چیز فکر کنم. فلاسفه این همه فکر کردند و فکر کردند ولی انگار روی بشر تاثیر عمده ای نداشتند. بار هستی، دلشوره جاودانگی و .. چیزهایی نیستند که آدمها معمولا بهشون فکر می کنند. شاید ازشون حرف بزنند ولی در عمل چیزی نمی بینی. چون چهارچوب فکری شون بر اساس منفعت شخصی استواره.
قبول دارم. تازه اگه ببتونند درست به منافع شخصیشون فکر کنند هنر کردن. اکثر مردم دنبال خوشگذرانی های زودگذر و مقطعی هستند. آدم الکی خوش در هر طبقه ای زیاد داریم.
با این حال نمیشه ارزش فکر کردن را ندیده گرفت.
از وقتی تصمیم گرفتم جدیتر فلسفه بخونم جدا روم تاثیر مثبت زیادی گذاشت، حداقل مواقع تنهایی و خستگیمو به خوبی پر کرد.