وقتی صحبت از گذشته میشه من معمولا با خاطراتش خوشم و احساس خوبی بهم دست میده بجای اینکه حسرتشو بخورم. یعنی یه جورایی سعی میکنم از خاطرات خوبش لذت ببرم و از بدش هم تجربه بگیرم. ولی این یکبار فرق میکرد. فکر کن یکی باشه نزدیکه نزدیک بهت، ولی قدرشو نفهمی و زیاد بهش توجه نکنی حالا هفت هشت سالی بگذره و ازش خیلی کم خبر داشته باشی بعد این همه مدت اتفاقی تو دنیای مجازی بهش بربخوری و بعد ببینی این ارزشش خیلی بیشتر از اونی بوده که تو اون مواقع فکر می کردی و حالا ازت دور باشه، چه حسی بهت دست میده:
یار در خانه و ما گرد جهان میگشتیم ....
پ.ن. این عبارت بالایی وصف حال موقعیت پیش آمده تغییراتی کرده :--))
با این حال اینم به خاطرات پیوست و البته به یک تجربه خوب مبدل شد.
آدم بهتره خیلی خیلی ژرفتر به محیط پیرامونش توجه کنه.
سلام عزیزم وبلاگ ما با رنکینگ 3 در گوگل شما رابه آخرین موزیک ویدوها دانلودی دعوت می کند
[گل][بدرود]
سلام عزیزم وبلاگ ما با رنکینگ 3 در گوگل شما رابه آخرین موزیک ویدوها دانلودی دعوت می کند
[گل][بدرود]
سلام عزیزم وبلاگ ما با رنکینگ 3 در گوگل شما رابه آخرین موزیک ویدوها دانلودی دعوت می کند
[گل][بدرود]
خوب می فهمم.. یکی بود که چندین سال منو کتارش داشت ولی اون قدر نزدیک بود که ندید..وقتی پریدم تو اقیانوس، تازه فهمید چی شده ولی دیگه هیچ توری برای نگه داشتنم کافی نبود.. من رفتم.. تا یاد بگیره برای بعضی چیزها زود دیر می شه..