خود خود خودم

من تو این وبلاگ خود خود خودم هستم. می خواهم دغدغه هایم و احساساتم را بی واسطه بیان کنم

خود خود خودم

من تو این وبلاگ خود خود خودم هستم. می خواهم دغدغه هایم و احساساتم را بی واسطه بیان کنم

بعضی ها همش شعار میدن حتی فکرهاشون و کارهاشونم شعاره 

 بعضی ها هم عمل می کنن حتی فکرها و شعارشون عملیه

من از شعار جدا خسته شدم می خوام از این به بعد فقط عمل باشم 

زندگی چیز عجیبیه، عجیب عجیب. 

ولی همین چی عجیبو خودمون یعنی تمام آدم هایی که زنده هستن یا یه وقتی زنده بودن می سازن. 

معجزه

بعضی ها معتقدند که زندگی خودش یه معجزه است. همین که از نیستی امکان هست شدن می یابی و... 

بعضی ها معتقدن یه معجزه هایی برای هر کس تو زندگیش اتفاق می افته 

بعضی ها هم همواره دنبال اتفاق افتادن اون معجزن 

خدایا خودت می دونی چقدر به اون معجزه ای که بعضی ها بهش اعتقاد دارن نیاز دارم!!!!! 

از نظر من دخترها سه دسته اند: 

 1- دوستدار خانه و خانواده و بیشتر تمایل به خانه داری و... دارند و دوست دارند زود ازدواج کنند. این مدل دخترها بیشتر شخصیت وابسته ای دارند.

 2- مستقل،جدی و سخت کوش، اهل مبارزه و پیشرفت در کار و زندگی و شخصیت اجتماعیشون بر خانه داریشون می چربه. 

3- ما بین دو گروه قبلی، گاهی دوستدار خانه داری و آشپی و گاهی اهل اهل استقلال و ...  خلاصه التقاطی و آش شله قلمکار 

من خود از دسته دوم خوشم میاد 

پسر ها هم سه دسته اند: 

1- بی قید و بند، عیاش، علاف و اهل دودره بازی و... 

2- جدی، کاری، سختکوش اهل کار و فعالیت و... 

3- مابین دو گروه، هم اهل خوشگذرانی و تفریح و هم اهل کار و سختکوشی و... 

 من از دسته سوم خوشم میاد.

انتخاب

همیشه سرنوشت آدم ها رو تصمیم هاشون در انتخاب مسیر زندگی تعیین می کنه نه چیز دیگه. 

بعضی مواقع گزینه های زیادی جلوی آدمه که اغلبشون به هم نزدیکن ولی وقتی یکیشونو انتخاب کردی و در مسیرش حرکت کردی یهو میبینی چقدر از نقطه اولیه و مسیرهای دیگه دور شدی.....

آلمان

ازز بچگی طرفدار تیم آلمان بودم. از 1988 که جام ملتهای اروپا تو آلمان برگزار می شد و هلند آلمانو تو نیمه نهایی شکست داد. بدیش این بود تو همون ایام بایرن هم به پورتو باخت تو فینال باشگاههای اروپا. در سال 1990 آلمان اونقدر قوی بود که راحت اول شد. 1992 دوم اروپا شد با برتی فوگتس و من باز هم راضی بودم. 1994 به بلغارستان تو 4/1 نهایی باخت. یادمه بدجور ناراحت بودم و گریه می کردم!!!!!!!! داییم که می دونست شدت علاقه منو بهم زنگ زد تا دلداریم بده!!!!!!!!!! بچگی هم عالمی داره. خلاصه ازز 1994 تا الان یک بار قهرمان اروپا شد، یکبار نایب قهرمان جهان، یکبار دوم اروپا و یکبار هم سوم جهان، خدایی افتخاراتو حال می کنین!!!!!1 

الانم امیدوارم قهرمان بشه، فقط همین. 

پ.ن. الان دیگه مثل قدیم ها تعصبی رو فوتبال و آلمان و... ندارم ولی فقط دوست دارم آلمان قهرمان بشه!!!!!!!!!1

  

آدما گاهی دچار بی فکری میشن، گاهی دچار در هم ریختگی فکری میشن و گاهی هم شلختگی فکری!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 

من اینروزها انقدر که الکی کار خودمو زیاد کردم به نوع سوم دچارم!!!!!!!!!!!!!

گذشته ....

وقتی صحبت از گذشته میشه من معمولا با خاطراتش خوشم و احساس خوبی بهم دست میده بجای اینکه حسرتشو بخورم. یعنی یه جورایی سعی میکنم از خاطرات خوبش لذت ببرم و از بدش هم تجربه بگیرم. ولی این یکبار فرق میکرد. فکر کن یکی باشه نزدیکه نزدیک بهت، ولی قدرشو نفهمی و زیاد بهش توجه نکنی حالا هفت هشت سالی بگذره و ازش خیلی کم خبر داشته باشی بعد این همه مدت اتفاقی تو دنیای مجازی بهش بربخوری و بعد ببینی این ارزشش خیلی بیشتر از اونی بوده که تو اون مواقع فکر می کردی و حالا ازت دور باشه، چه حسی بهت دست میده: 

یار در خانه و ما گرد جهان میگشتیم .... 

پ.ن. این عبارت بالایی وصف حال موقعیت پیش آمده تغییراتی کرده :--)) 

با این حال اینم به خاطرات پیوست و البته به یک تجربه خوب مبدل شد. 

آدم بهتره خیلی خیلی ژرفتر به محیط پیرامونش توجه کنه. 

 

 

گاهی میبینی طرف که خیلی ادعا داره و خودشو خیلی باظرفیت و مجرب می دونه، سوتی هایی میده که از یک بچه هم بعیده. 

اصولا ظرفیت و تجربه و فهم در شرایط بحرانی به درد آدم میخوره نه در شرایط ایستا. 

گاهی بعضی ها یه چیزایی رو جدی میگیرن که حتی ابلهان هم به اونها می خندن!!!!!!!!!!!!!!!!

عافیت طلبی یک عده ای حالم رو بهم میزنه.  

می خوان از یک طرف همه چیز درست بشه و از طرف دیگه حاضر نیستن کمترین و ناچیزترین هزینه ای رو هم بدن. 

اصولا مرگ برای همسایه خوبه از دید آنها

همیشه جدایی ها از یک انحراف کوچک شروع میشه. یعنی تو در طرف مقابل یک عیب کوچکی رو میبینی و گاهی هم حدس می زنی که بعدها این برات مشکل ساز بشه ولی روش زوم نمی کنی. بعد مدتها یک مساله ای پیش میاد که وقتی خواستی ریشه یابیش کنی میبینی به اون عیبه مرتبطه.  

 

همیشه زلزله همراه با پیش لرزه ها و پس لرزه هاییه. گاهی آدم ها با اولین پیش لرزه فکر میکنن زلزله اصلی اومده گاهی هم زلزله اصلی رو با پیش لرزه عوضی میگیرن. 

همیشه آرامش قبل و بعد از طوفان هم وجود داره.

دعوا

یک نفر با دو نفر دیگه اختلاف داشت و هفت تیری با شش گلوله داشت. یکی از اون دوتای دیگه کنار کشیده بود و نگاه می کرد و در عین حال خیلی هم مسلح بود اون یکی دیگه هم خیلی جان سخت بود و وارد دعوا شده بود. نفر اولی یکی یکی گلوله هاشو شلیک می کرد ولی جون سخته از پای در نمی اومد تا اینکه نوبت به گلوله آخر رسید،  خیلی سریع و ناشی از شوک از میدون بدر نرفتن رقیب آخری رو هم هدر داد و طرف رو زخمی کرد، ولی خودش خلع سلاح شد فکر می کنین چه حالتی بعد از این پیش میاد: 

1- سومی که کنار کشیده بود خیلی راحت وارد دعوا میشه و ترتیب طرف رو میده. 

2- سومی که کنار کشیده بود میاد حسابی گوشمالی سختی به طرف میده و اونوقت زخمیه میاد انتقام خودشو میگیره. 

3- زخمیه به واسطه سخت جونی خودش بلند میشه و طرفو که حسابی قاتی کرده درب و داغون می کنه سومی هم بدون هینه به خواستش میرسه. 

4- همه موارد.

 

این فرزندان اوایل انقلاب هم نسلی هستند برای خودشون نسلی ها. 

از یک طرف کودکیشونو با جنگ و صدای آژیر قرمز و دیدن صحنه های بگیر وببند و... رکردن و همش تو مدرسه بهشون یاد می دادن که بزرگ شدن آینده انقلاب دست ایناست و... 

نوجوانیشون با مثلا دوره سازندگی و وارد شدن یک سری کالاهای غربی همراه شد و جوونیشون با سیاست و مناظره و.... 

الانم که در آغاز دهه چهارم زندگیشون قرار دارن همه اینها با هم ترکیب شده. جدا هم عجب آینده ای برای انقلاب دارن می سازن. 

از طرف دیگه هم خیلی هاشون به خیال خودشون روشنفکرن، ولی روشن فکر معلق!!!!! 

این روشنفکری در تعلیق هم عجب واژه با مسمایی برای مثلا تحصیل کرده  های این نسله. از یک طرف سری در سنت و دین دارن و از طرف دیگه سری در مدرنیسم. از یک طرف آزادی اجتماعی می خوان و از طرف دیگه هنوز گاهی رگ به اصطلاح غیرتشون می جنبه. اکثرا آرمانگرا و ایده آل گرا و در عین حال در عالم واقعیت همیشه دچار شک و تردید. از یک طرف جملات و کلمات به اصطلاح دهن پر کن در کلام و سخن و نوشته هاشون موج می زنه و از طرف دیگه پای عمل که میاد گاهی از لاتهای چاله میدون هم بدتر عمل می کنن.  

پ.ن. البته این در مورد همه هم نسلهای من صدق نمی کنه ولی تو ویترین هم نسلام فراوون این ویژگی ها دیده میشه. 

دکتر مجتهد زاده خیلی قشنگ گروهی از ما ایرانی ها را توصیف کرده: 

شعار زده شایعه پرست کم مطالعه 

اولین بار مقالشو تو روزنامه شرق خوندم. دبیر صفحه تاریخ شرق بود ولی در مورد سیاست خارجی بخصوص مسائل خاورمیانه مقالات جالبی می نوشت. اصلا تز دکتراش همین مسائل خاورمیانه بود. اغلب مقالاش دارای تحلیل های عمیق و دور از سطحی نگری بود. بعدش دیگه کم کم اسمش تو ذهنم حک شد و هرجایی مقاله ای ازش می دیدم چه تو سایتهای اینترنتی و چه در مجلات و روزنامه ها می خوندم. این آخریها تو شهروند امروز ستون مخصوص هم داشت. مطالب نیمه طنز در مورد انتقاد از رفتار اجتماعی ایرانی ها. از نوشته هاش کاملا مشخص بود که خیلی دقیق جامعه و مردم را می شناسه. کم کم بیشتر شناختمش. یه آدم باسواد و تحلیلگر مسائل سیاسی-اجتماعی که وارد دسته بندی های متداول سیاسی نمی شد و در شرایطی که با سوادی که داشت براحتی می تونست از کشور خارج بشه یا اینکه سوادشو به قیمت گرانی در داخل بفروشه همیشه مستقل عمل می کرد و گاهی هم بر خلاف اغلب همکاراش موضع می گرفت. رییس ادوار تحکیم هم شد و فعالیت اون سازمان را بیشتر کرد. در انتخابات به کاندیدای مورد حمایتش رای ندادم چون خودم تحلیل دیگه ای داشتم ولی خب دیدگاهش برام محترم بود. در نهایت نه کاندیدای اون رییس جمهور شد نه کاندیدایی که من بهش رای دادم. حالا مزد اطلاعات و سوادش و اینکه بخشی از تحریمی ها رو در انتخابات با فعالیتهاش در ادوار تحکیم به انتخابات دعوت کرد دید: زندان در تبعید و محرومیت از روزنامه نگاری. 

واقعا اینه سرنوشت کسی که به جد در مقالاتش دخالت خارجی ها را محکوم میکنه، دنبال ارتقای کشورشه و وارد هیچ زدوبند سیاسی نشده آدم مذهبی هستش و زندگی پاکی داره و به جایی هم بند نیست. مشکلش سواد زیادش و اختلاف دیدگاهش با دیدگاه حاکمه. جز اینه که امثال اونو در کشورهای پیشرفته بر صدر می نشونن و از دیدگاههای انتقادیش برای جبران کاستی ها استفاده می کنن ولی در کشور ما  .... 

واقعا متاسفم. این هم عاقبت نخبه بودن در علوم سیاسی.   

این وبگردی هم عالمی داره. امشب بعد از مدتها دارم وبگردی میکنم. میدونی نکته جالبش کجاست اینکه از طریق خوندن هر وبلاگ با دنیاهایی آشنا میشی که بعضی هاشون خیلی بهت نزدیکن بعضی ها خیلی دور. در مدت مثلا نیم ساعت یهو از سیاست اونهم با تحلیلهای متفاوت یهو میری تو دنیای فیلم های هندی گاهی عربی گاهی هم داستانهای هزار و یک شب. یکی از آرزوهاش میگه، یکی از دغدغه هاش دیگری از کمبودها و اون یکی هم از داشته هاش. خلاصه دنیاییه.  

گاهی آدم دوست داره واقعیت همونی باشه که خودش می خواد و همش سعی میکنه مسائلو با مکنونات قلبی و ذهنی خودش تطبیق بده در سیاست این موضوع حادتر میشه. هانا آرنت دو نوع دروغ برای حکومت توتالیتر تعریف می کنه: نوع اول همون دروغ مستقیم گفتن و نوع دوم نشون دادن واقعیت مطابق نظر خودت.  

حالا قضیه این مشاجرات و بحث ها در مورد تعداد جمعیت فلان گروه و بهمان گروه در مناقشات اخیر هم داستانش همون مطلب بالاست. فقط امیدوارم کسانی که گروه مقابل را اندک و چند صد نفر و... برآورد می کنند حداقل خودشون تو درونشون بدونند که اینطوری نیست چرا که بالاخره روزی فرا می رسه که واقعیت بر همه مشخص میشه و اونوقته که اگه حتی خودتم فریب داده باشی ......

واقعا انسان برای چی آفریده شده؟ 

یه دوره ای از تاریخ رو پر بکنه از جنگ و تجاوز و دروغ و... آخرشم بذاره بره. 

همش منابع زمینی و زیرزمینی رو از بین ببره بدون اینکه خروجی درست حسابی داشته باشه. 

واقعا یه آدم معمولی در طول زندگیش چقدر مفیده؟ چقدر کارهایی انجام میده که باعث حرکت رو به جلوی نوع بشر بشه؟ 

همش شده خوردن و خوابیدن و... تازه در وجه خوبش وگرنه دزدی و دروغ و تجاوز و ... هم هست. 

تازه اونهایی هم که یه ذره مفیدن واقعا چند درصد زمان زندگیشون بدردبخوره؟ 

آدم یه ماشین با بازدهی خیلی خیلی پایینیه!!!!!!!!!!!!!

متن و حاشیه

دقت کردی بیشتر وقتها حاشیه ها بر متن غلبه می کنن. 

حالا جالب اینجاست وقتی یه کارگردان می خواد از زندگی یه شخصیت مهم فیلم بسازه بیشتر همون حاشیه ها را نشون میده، اصلا انگار حاشیه ها ازمتن مهمترن یا حداقل جذابترن. 

با این وجود آدم موفق کسی هستش که متن زندگیش از حاشیه هاش پررنگتر باشه.

زندگی

بعضی زندگی ها مثل یه فیلم کوتاهه یعنی اگه بخوای دراماتیزش بکنی اندازه یه فیلم کوتاه هم نمی تونی براش فیلم نامه بنویسی. بعضی زندگی ها اندازه یه فیلم بلند هستند حالا دیگه به شخصیتش بستگی داره که ژانر فیلم چی باشه: تخیلی، وحشت، درام، کمدی، رمانتیک، جنایی و... 

البته ناگفته نماند که بعضی ها هم مستندن حالا بماند راز بقا، حیات وحش یا این مستندایی که از قدیم هست و...  

عده ای هم هستند که زندگیشون سریاله. بعضی ها چند قسمتی و بعضی دیگه دنباله دار. حالا از نوع کره ای بگیر تا هندی و .... 

راستی زندگی ما از کدوم دسته است؟ 

مال من فقط خدا کنه هندی و جومونگ و راز بقا و... نباشه :--))