خود خود خودم

من تو این وبلاگ خود خود خودم هستم. می خواهم دغدغه هایم و احساساتم را بی واسطه بیان کنم

خود خود خودم

من تو این وبلاگ خود خود خودم هستم. می خواهم دغدغه هایم و احساساتم را بی واسطه بیان کنم

خیام

امروز روز خیام بود. من واقعا خیام را تحسین می کنم و ارادت زیادی بهش دارم. تازه شاعر محبوب من هم هست. اینم گوشه ای از زندگی و تالیفاتش: 

 

غیاث الدین ابو الفتح عمر بن ابراهیم خیام نیشابوری، شاعر، فیلسوف، ریاضیدان و منجم شهیر ایرانی در ۱۸ می سال ۱۰۴۸ میلادی در شهر نیشابور متولد شد و بواسطه اینکه پدرش خیمه دوز بود به وی لقب خیام دادند. وی در دوران کودکی و نوجوانی نزد اساتیدی چون مولوی قاضی محمد، خواجه ابوالحسن انباری، امام موفق نیشابوری و شیخ محمد منصوری در نیشابور و بلخ به تحصیل علم و دانش پرداخت. بسیاری از اندیشه های علمی خیام تحت تاثیر افکار ابوعلی سینا و ابوریحان بیرونی می باشد. حافظ هم بسیار تحت تاثیر اندیشه های وی قرار داشته و شباهت های معنایی بسیاری میان مفاهیم دیوان حافظ و رباعیات وی وجود دارد. صادق هدایت هم بسیار دلبسته خیام بود. وی در رشته های فلسفه، ریاضیات و نجوم از سرآمدان روزگار خود بود که ارزش و اعتبار نظریات و آثار وی امروزه نیز پابرجا و در خور اعتبار است. همچنین خیام در پزشکی هم تبحر داشت به گونه ای که روایت شده است که او توانسته سلطان سنجر را که در کودکی گرفتار مرض آبله شده بود را شفا دهد. در زمان زندگی وی وقایع مهمی همچون جنگهای صلیبی، سقوط دولت آل بویه و شکوفایی حکومت سلجوقیان رخ داده است. از مشاهیر همعصر وی می توان به امام محمد غزالی، خواجه نظام الملک و حسن صباح اشاره نمود که افسانه هایی نیز در رابطه با ارتباط وی با خواجه نظام الملک و حسن صباح بیان شده است. خیام سفرهایی به بلخ، ری، مکه و اصفهان داشته و مدت 18 سال در اصفهان زندگی کرده است. وی در ۴ دسامبر سال ۱۱۳۱ میلادی در شهر نیشابور دیده از جهان فرو بست.

تالیفات

آثار خیام در زمینه های گوناگون عبارتند از:

1-      میزان الحکمت در باره فیزیک که راه ‌حل جبری مسالهٔ تعیین مقادیر طلا و نقره را در آلیاژ معینی به وسیلهٔ وزنهای مخصوص بدست می‌دهد

2-      لوازم الامکنت در باره هواشناسی

3-      نوروزنامه  درباره رسوم و اعیاد ایرانی بویژه تاریخ و آداب و سنن ایرانیان در نوروز، از این کتاب دو نسخه خطی باقی مانده‌است. یکی نسخهٔ لندن و دیگری نسخه برلن

4-      رساله ای در جبر و مقابله که با تلاش دانش پژوهان اروپایی در سال ۱۷۴۲ در یکی از کتابخانه لیدن در هلند یافته شد. این کتاب در۱۸۱۵ توسط تنی چند از دانشمندان فرانسوی ترجمه و منشر شد

5-      رسالة فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابله به زبان عربی، در بارهٔ معادلات درجهٔ سوم.

6-      رسالة فی شرح مااشکل من مصادرات کتاب اقلیدس در مورد خطوط موازی و نظریهٔ نسبت‌ها

7-      قسطاس المستقیم

8-      رسالهٔ مسائل الحساب، این اثر باقی نمانده‌است.

9-      القول علی اجناس التی بالاربعاء، اثری دربارهٔ موسیقی.

10-   رساله کون و تکلیف به عربی درباره حکمت خالق در خلق عالم و حکمت تکلیف که خیام آن را در پاسخ پرسش امام ابونصر محمدبن ابراهیم نسوی در سال ۴۷۳ نوشته‌است و او یکی از شاگردان پورسینا بوده و در مجموعه جامع البدایع باهتمام سید محی الدین صبری بسال ۱۲۳۰ و کتاب خیام در هند به اهتمام سلیمان ندوی سال ۱۹۳۳ میلادی چاپ شده‌است.

11-   رساله روضة‌القلوب در کلیات وجود

12-   رساله ضیاء العلی

13-   رساله‌ای در صورت و تضاد

14-   ترجمه خطبه ابن سینا

15-   رساله‌ای در صحت طرق هندسی برای استخراج جذر و کعب

16-   رساله مشکلات ایجاب

17-   رساله‌ای در طبیعیات

18-   رساله‌ای در بیان زیگ ملکشاهی

19-   رساله نظام الملک در بیان حکومت

20-   اشعار عربی خیام که در حدود ۱۹ رباعی آن بدست آمده‌است.

21-   رباعیات خیام به زبان فارسی که در حدود ۲۰۰ چارینه (رباعی) یا بیشتر از حکیم عمر خیام است و زائد بر آن مربوط به خیام نبوده بلکه به خیام نسبت داده شده.

22-   عیون الحکمه

23-   رساله معراجیه

24-   رساله در علم کلیات

25-   رساله در تحقیق معنی وجود

امروز بحثی دو تا بحث داشتم با دو تا دوست مختلف. یکی در مورد صحت تاریخی که الان به دست ما رسیده و یکی دیگه هم در مورد روند صعودی یا نزولی دنیا و انسانیت. بعضی مواقع خودمم دیگه خسته میشم از اینکه گاهی با دوستام بحث های اینطوری می کنیم. مگه قراره ما دنیا رو بسازیم یا اصلا تاثیری هم داره این حرفها. حالا فرضا ایرانیان باستان و تمدن هخامنشی یک توهم و یا تحریف بوده یا واقعیت چقدر اهمیت داره. مهم اینه که هر چی بودیم و داشتیم الان اینیم و بازم مهم اینه که هر کسی با دید باز و پشتکار کار خودشو خوب انجام بده. یا فرضا این که انسانیت و دنیا رو به افوله یا صعود چه تاثیری تو حال فعلی ما داره. هر چی که هست فعلا همینه. این خود ماییم که می تونیم حداقل خودمون سعی کنیم خوب باشیم. گاهی بعضی مواقع بعضی بحث های ظاهرا جدی خیلی هم جدی نیست و وقت تلف کننده و سرکاری میشه. دنیا داره کار خودشو می کنه و هر کسی هم نقشی داره این وسط. اصلا نباید خیلی جدی گرفتش مهم اینه که آدم سعی کنه به اهداف خوب خودش برسه و موفق باشه و لذت ببره به قول خیام: 

ساقی گل و سبزه بس طربناک شده است 

دریاب که هفته دگر خاک شده است 

می نوش و گلی بچین که تا درنگری 

گل خاک شده است و سبزه خاشاک شده است 

آره مهم این زمانه که داره می گذره پس باید خوش بود و قدرشو دونست. 

البته این کارم درست بلد نیستیم ها!!!!!!:--))

زمان (2)

انسان هر کاری هم بکنه در چنبره زمان محبوسه. اصلا زمان برای هر آدمی با تولدش فهم و معنا میشه و با مرگش هم از بین میره. این جوری بحث کانت هم از ساختار مکانی-زمانی ذهن ادم خیلی بهتر درک میشه. از بدو تولد ساختار ذهنی و بدنی ما خودشو با محیط سنکرون میکنه و چارچوب زمانی-مکانی ذهنشو با محیط پیرامون تطبیق میده. مثلا یک بچه از همون ابتدای تولد زمان گرسنگی و خواب خودشو تشخیص میده و کم کم به شرایط عادت میکنه.  

خطی سازی

 اینو می دونم که زندگی تابعی کاملا غیرخطیه. 

اینم می دونم که تابع غیرخطی رو باید با روش های غیرخطی تحلیل کرد.

ولی نمی دونم چه جوری بعضیا خیلی راحت این تابع غیرخطی رو خطی سازی می کنن و با روش های خطی تحلیلش می کنن. 

قطعا این وسط کلی تقریب زده میشه و از پارامترهای غیرخطی سیستم صرفنظر میشه، مشکل اینه که بعضی مواقع اون پارامترها و دینامیک های صرفنظر شده خودشون اصل زندگی هستن!!!!! 

نمی دونم چرا بیشتر فعالیتهای جمعی تو ایران رنگش زرده!!!!!

وقتی فیلمی مثل اخراجی ها (ندیدمش البته، ولی خب معلومه چیه دیگه، همون یکشو دیدم بسمه!!!!) میشه فیلم محبوب دیگه چی باید گفت. هم چیز باید به همه چیز بیاد دیگه. 

فقط این وسط دریغ از آینده این مملکت که داره از لحاظ فرهنگی دچار فروپاشی میشه. 

داریوش تو کتیبه گنجنامه میگه خدایا ایران را از دروغ و خشکسالی نجات بده. فکر کنم اگه الان بود خیلی چیزها رو باید اضافه میکرد مثل: سطحی نگری، تنبلی، لمپنیسم و... 

اینم تازه فهمیدم که معنی خاله زنک بازی و حرف و حدیث بیخود ایجاد کردن شده کسب تجربه و جامعه شناسی!!!!! 

بعدم میگن چرا تو ایران نرخ مطالعه و کار مفید و... کمه. 

تازه خود آقایون و خانوم ها منتقدین جدی وضعیت جامعه هستند!!!!!!

دقت کردی جدیدا معنی عشق و محبت و دوست داشتن هم داره به کل زیر سوال میره و حالت مشمئزکننده ای به خودش میگیره. 

به خیلی ها که نگاه می کنی میبینی دایم درگیر مسائل مبتذل و پیش پا افتاده ای هستند که اسمشم عشق می ذارن. جالب اینه که هنوز از شر قضیه خلاص نشدن یک داستان دیگه رو میشه. 

من واقعا نمی فهمم چه جوری میشه که طرف تو چند تا برخورد ساده وابسته میشه.  

گاهی هم همزمان وابسته چند نفر میشه!!!!! 

مسخره تر اینه که هنوز همو نشناختن، اصلا نمی دونن که چه مشترکات و تفاوت های فکری دارن، یه قولهایی هم به هم میدن بعدشم که همونطوری که از اولش مشخصه رابطه به هر دلیلی قطع میشه، تجربه نمی گیرن و داستان بعدی رو شروع می کنن. 

فقط باید گفت وااسفا 

حکومت استبدادی، زندگی را محدود می کند ولی حکومت توتالیتر، زندگی را نابود می سازد. 

حکومت استبدادی انسانها را کوچک می کند تا هم قد و قواره حاکم شوند ولی حکومت توتالیتر انسانها را تحمیق می کند تا بتواند هر چه می خواهد در اذهان آنان فروکند.  

حکومت استبدادی با جسم انسان کار دارد و حکومت توتالیتر با فکر آدمی. 

در حکومت استبدادی انسانها رعیت حاکمند و حاکم ارباب آنها، در حکومت توتالیتر انسانها ابزار حاکمند و حاکم همه چیز آنها. 

در حکومت استبدادی زور حاکم است و در حکومت توتالیتر ایدئولوژی حاکم، حاکم است.

آیا ابتذال کلمات چیزی جز دستمالی کردن آنان است؟ 

وقتی کلام به ابتذال کشیده شود، تفکر به سمت قهقرا حرکت می کند.

وقتی تفکر و اندیشه از دور خارج شود، خرافات و جهل وارد می شود پس آنگاه هر چیزی باورپذیر و شدنی شود.

واقعا بعضی ها کر وکور و گنگند و نمی خوان بفهمن. 

داستان یه عده مثل داستان اون آدمیه که گرگ های گرسنه دنبالشن در حال فرار تو یه چاه سقوط میکنه، در حال سقوط که بوده دستشو به گیاه و خز و خاشاک اطراف چاه میگیره تا سقوط نکنه ته چاه، در حالیکه موریانه داره این خاشاک و ساقه ها و... را می خوره و ته چاه هم چند تا مار انتظارشو می کشن، به کندوی عسل کنار چاه دلخوش میکنه و از اون می خوره و میگه چقدر شیرینه.  

این شده حکایت خیلی از هموطنان ما، که متاسفانه در اطرافمون هم پیدا میشن حالا با درجات مختلفی از بلاهت.

فقط امیدوارم آدم خودش هم جزو این دارودسته نباشه و خودش هم خبر نداشته باشه!!!!!

حوزه بروز

هانا آرنت به حوزه بروز برای آدم ها اهمیت زیادی داده و معتقده در این حوزه هست که انسانها با عمل و کردار و گفتارشون می توانند باعث تعالی خودشون و بقیه بشن و در عین حال فردیت و تشخص و هویت خودشونو به ثبات برسونن.  

جدا هم هر آدمی تو زندگیش حوزه بروزی داره. حالا این حوزه می تونه انقدر کوچک باشه که خودشم توش بزور جا بشه و می تونه انقدر بزرگ باشه که نشه براحتی محدوده هاشو تشخیص داد. در ضمن کیفیت این حوزه بروز هم اهمیت زیادی داره. از یک منظر دیگه هم این امر آدمو یاد اون شعر مولوی می اندازه که در مورد اون مگسه و کثافت های دور و برش می اندازه و همینطور این شعر که میگه: 

ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست             عرض خود می بری و زحمت ما میداری 

 

 

دل بستن

یکی از خصوصیتهای بیشتر آدم ها دل بستن و عادت کردنه. حالا این دلدادگی یا عادت می تونه به یک جسم باشه یا یک آدم باشه یا یک موقعیت باشه و... 

مثلا تو فیلم گاو مهرجویی مش حسن به گاوش دلبسته بود مثالهای زیادی هم دوروبر خودمون پیدا میشن. 

اما اون چیزی که به نظر من مهمتر از دلبستنه (البته گاهی دلبستن تو زندگی آدم ها ضروریه و اصلا همین مساله است که به زندگی معنا میده)، قدرت از دست دادنه.  

وقتی اصل بودن و زندگی آدم ها با مرگ از بین میره و باصطلاح انسان موجودی فانی هست، دیگه از دست رفتن اون چیز محبوب یه امر عارضی میشه نسبت به اصل قضیه که خود زندگی باشه. اینطوری جدا آدم خیلی راحتتر می تونه با مسائل زندگیش کنار بیاد. 

البته همیشه گفتن این حرفها راحتتر از عمل کردنه ولی با این وجود فکر کردن بهش از فکر نکردن بهتره.

اگر آینده و فرداها را از آدم بگیرن، جدی چیز دیگه ای برای زندگی باقی می مونه؟

زندگی، شخصیت و ظرفیت یک آدم به اندازه اهداف اون آدم هست.  

گاهی هم برعکس، هدف یک آدم زندگی و شخصیت اون آدم را می سازه. 

ابله (۲)

نمی دونم یه آدم چقدر باید به بن بست برسه تا درک کنه مسیری که در پیش گرفته اشتباه هست. نمی دونم چرا بعضی ها دایم در توهمات خود، سیر می کنن. بدتر اینکه نه تنها اشتباه خودشونو قبول نمی کنن که معتقدن دیگران دایم در حال اشتباه کردن هستند.

صبر

این از نظر من یک واقعیته که دنیا و طبیعت خودش بزرگترین معلم و تجربه است. گذشت زمان هم همه چیز را حل میکنه و اصل و درستی را از فرع و نقص جدا می کنه به عبارتی سره را از ناسره نشون میده. فقط این وسط آدمی را صبر بباید که متاسفانه آنچه یافت می نشود آنم آرزوست!!!! 

مولوی میگه: 

صبر تلخ آمد ولیکن عاقبت                                                   میوه شیرین دهد پر منفعت

یک اتفاق جالب

دو روزی می شد که در حال اتمام کناب سیرحکمت در اروپا نوشته محمد علی فروغی بودم. فروغی هم که تصحیحاتش در کتاب های سعدی و خیام خیلی کامله. وسوسه شدم که کلیات سعدی را یه بار دیگه بخونم یا حداقل نگاهی بهش بندازم. جالب این بود که دقیقا دیروز که اول اردیبهشت بود مقدمه گلستان را خوندم که توش خود سعدی شرح نوشتن گلستان را آورده و به یک اردیبهشت هم اشاره کرده. جالبتر آنکه دیروز فکر کنم به همین مناسبت روز سعدی هم بود و منم نمی دونستم. این اتفاق برام خیلی جالب بود که من ناخودآگاه در روز سعدی به یاد سعدی بیفتم، برم مقدمه گلستان رو بخونم و بفهمم که یک اردیبهشت سعدی شروع به نوشتن گلستان کرده و ظهر همون روز هم بفهمم که اصلا اونروز روز سعدی بوده.

در سیستم های موفق نحوه چینش اعضا بگونه ای است که هر چه از پایین به طرف بالا حرکت می کنیم، نقش تخصص و کارآمدی پر رنگتر می شه مسلم هم هست که در چنین حالتی سیستم جواب میده و حرکتی رو به جلو داره. 

حالا اگر برخلاف این چینش عمل بشه و جایگذاری ها درست نباشه مطمئنا نتیجه کار خوب نمی شه یا حداقل سیستم دچار خطا می شه. 

فاجعه اینجاست که درست عکس حالت اول رخ بده و هر چه از پایین به سمت بالا بری ببینی افراد خزوخیل تر و بی عرضه تر و ناکارآمد تر می شن. مسلمه که حاصل کار چنین سیستمی ناکامیه. حالا هر چی هم بخوان با حرف و سروصدا سیستم را کارآمد نشون بدن پای عمل که میرسه نتیجه فاجعه میشه و گندش در میاد.